این شهر خرابست خراب
شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۷، ۰۶:۰۸ ب.ظ
دارم گله ها ز گردش این گردون
چون لحظه به لحظه میکند دل را خون
دستم نرسد وگرنه آتش بزنم
گردیده ام از غم زمانه مجنون
آتش زده ای تو خرمنی از گل را
هرکس که شنیده دیده اش شد هامون
دردیست ز گفتنش دهانم سوزد
از دل بزند شراره هایش بیرون
برهر درو دیوار نشانی دارد
بر دل نزنید از خوشیها صابون
آینده بسی به چشم من تاریک است
وین شهر خرابست ، خرابست ، داغون
بیچاره از اینم که دیارم اینجاست
مائیم گرفتار دوصد مکر و فسون
بیهوده "رسا" مخور غم پیر و جوان
این بوده بساط از قرون تا به قرون
#گیتی_رسائی
- ۹۷/۰۸/۱۲