بشستم دست از جان
شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۶:۵۴ ب.ظ
دل دیوانه تاب و تب ندارد
زسودای تو روز و شب ندارد
هنوز از عاشقی گرم است و بی تاب
زلبهایت هوس دارد می ناب
دمی دستم به مویت گه به رویت
گهی بوسه زنم بر خاک کویت
به روی سینه ات سر را نهادم
هنوز از گرمی آن لحظه داغم
نمیدانی چه حالی کردم آن شب
چو جامی زعشق روی تو لبالب
نبود از غم ز بی مهری نشانی
گمانم بود هنگام جوانی
هرآنچه گویمت از لذت خویش
فقط بر جان خسته میزنم نیش
تو رفتی و شدم سر در گریبان
بشستم همچو مرده دست از جان
"رسا" دلدادگان را بد سرشتند
دل از غم ، سینه از ماتم سرشتند
#گیتی_رسائی
- ۹۷/۰۸/۲۶