در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
ما افسرده دلان ساکن کوی غم و دردیم
در عشق شکست خورده ولی توبه نکردیم
پاییز شد و برگ دلم رو به خزان است
افسردگیش در دل عشاق عیان است
در محفل شادان نبود جای غریبان
غم بود رفیقم بخدا عین طبیبان
افسرده دلان را تو مکن دور از این پس
آنرا که دل افسره بود دادرسی هست
بی شک همگان در گرو یار نشستیم ا
ما دل افسرده دلان را نشکستیم
در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
ما افسرده دلان ساکن کوی غم و دردیم
در عشق شکست خورده ولی توبه نکردیم
پاییز شد و برگ دلم رو به خزان است
افسردگیش در دل عشاق عیان است
در محفل شادان نبود جای غریبان
غم بود رفیقم بخدا عین طبیبان
افسرده دلان را تو مکن دور از این پس
آنرا که دل افسره بود دادرسی هست
بی شک همگان در گرو یار نشستیم ا
ما دل افسرده دلان را نشکستیم