رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

آنانکه غنی ترند محتاج ترند

رویاهای تنهائی من

حضورم فقط یک بودن است . همین .

نه شاعرم و نه ادعائی دارم که کم توان تر از هرگونه توانی هستم .

اگر نوشته ای دارم فقط یک دلنوشته از دلتنگیهام است و بس .

بایگانی

درد خانمانسوز

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ق.ظ

نظرات  (۱)

هر درد را دوائیست جز مرگ خانمانسوز

این درد ِ ناگهانی هرگز دوا ندارد

زمستان است و بوران و برف می بارد

درد خانمانسوز گدایان سخت می بارد

خـــانمانـــــسوز بود آتـــــش آهـــــی گاهـــــی

ناله ای میشــــکند پشت ســپاهی گاهی

پاسخ:
با سپاس از حضورتان در این روزهای تاریک

سلیمان باش و دستور بده. به خشمت بگو : برو اونطرف وایسا. برو و بر سر تکبرم خالی شو. به قهرت بگو: شما بفرمایید و بین من و جناب دروغ قهر برقرار کنید. به دیو درونت قاطعانه بگو: نـــــــــه ، من غلام ِ تو نیستم. تو غلام منی. مانند سلیمان مُـلک وجودت را فرمانروایی کن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی