سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۱۸ ب.ظ
پاسخ:
هر که او را مسیح در نفس است
جای او در میانه قفس است
هر کجا مرغک خوش الحانی ست
مبتلا و اسیر و زندانی ست
ماهی از رقص دلفریب خودش
می کند تّنگ را نصیب خودش
برّه چون مزّه اش لذیذتر است
نزد قصّاب خود عزیزتر است
هر که حُسنی به طالعش دارد
روزگارش چنین بیازارد
سیه آواز و چهره ای چو کلاغ
به رهایی پرد میانه باغ...
هر قناری چو قار قار کند
خویش را از قفس کنار کند
یا کلاغ و رهایی و ویله گی
یا قناری و این قفس زدگی
باز در تُنگ،در قفس بودن
بهتر از زشت و بد نفس بودن
از غم دوست در این میکده فریاد کشد
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشد
شادیام داد غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منت آن را که به من داد کشد
شرمنـــده از آنیــم که چون گبـر به جهلیـم
شـرمنده تر از آن که به لطف تو بیداد کشد