چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۴۰ ب.ظ
-
۰
۰
- ۹۹/۰۵/۰۱
پاسخ:
امروز
نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است..
دل نوشته های زیبا در مورد ماندم چه کنم زیبا بود لذت بردم دستتون درد نکنه خواهرم موفق باشید
هر کی تشویش سر زلف پریشان تو دید
تا ابد از دل او فکر پریشان ننشست
هر کی در خواب خیال لب خندان تو دید
خواب از او رفت و خیال لب خندان ننشست
دیده ام زلف پریشان تو در چنگ رقیب
بی سبب نیست که شب خواب پریشان بینم
این چه حالیست که این دیده پریشان باشد
همه جا در پی دیدار هراسان باشد