پاسخ:
یارب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
سیمین بهبهانی
دل نوشته های زیبا در مورد از عشق خبر نیست زیبا بود لذت بردم دستتون درد نکنه خواهرم موفق باشید امیدوارم همیشه حالتون خوب خوب باشد.
جز عشق تو در این دل نالان خبری نیست
جز همهمه در کوجه خیابان خبری نیست
آغوش تو گرم است رهایم نکن اینجا
دور از تو مرا غیر زمستان خبری نیست
پائیز سه ماه است و برای من عاشق
یک عمر به جز آذر و آبان خبری نیست
کمبود محبت شده در شهر فروان
قحطی شده از عشق به دوران خبری نیست
ابری ست هوا از غم بی مهری مردم
افسوس که در شهر ز باران خبری نیست
از هرچه بخواهی خبری هست در این شهر
جز مجرم از کرده پشیمان خبری نیست
اینجا همه گویند که سلمان زمانیم
از کثرت سلمان ز مسلمان خبری نیست
فریاد دل ای روح فزا رفته به آفاق
در من که به جز سینه ی سوزان خبری نیست