سبک مغزان سبکبالند و آزاد
ندارد قرف ویرانه و آباد
درون خویش دارند عالمی خوش
رهایند همچو بردگی دردل باد
#گیتی_رسائی
سبک مغزان سبکبالند و آزاد
ندارد قرف ویرانه و آباد
درون خویش دارند عالمی خوش
رهایند همچو بردگی دردل باد
#گیتی_رسائی
زبس رفتم ره بیهوده ای را
نمانده بر تنم دیگر توانی
کنون چون سالگان بی سرانجام
فقط مانده برایم آسمانی
#گیتی_رسائی
هرکسی دیوانه شد دارالمجانین جای اوست
گر زخود باشد نشانش وای بر سودای اوست
هرکسی آمد به دنیا عاقبت بازنده است
جای پای درد های بیکران سیمای اوست
#گیتی_رسائی
چه درد آور شده این زندگانی
اگرچه جان به پای آن فشانی
فقط حرص است و آز و سوز بسیار
چه حاصل گر زتو ماند نشانی؟
#گیتی_رسائی
به جان آمدم از بدِ روزگار
برایم شد این زندگی کارزار
زبس بار بردم به بیهودگی
شدم از غم و درد زار و نزار
کلک خوردم از هرکه غمخواربود
ندیدم به عمرم یکی غمگسار
بهر دست دادم ندادند پس
نکردند جبران یکی از هزار
زبان باز بودند و ظاهرفریب
کنون مانده از جسم و جانم غبار
ندانم چه کردم درین رهگذار
نصیبم نشد جز غم بیشمار
کنون زار و نالان و بی بهره ام
شده دام دنیا و منهم شکار
"رسا" را جهان کرده آویز دست
نداند چه سازد درین گیر و دار
#گیتی_رسائی
با این خیال خوش که نظر کرده ای به ما
صدها قصیده گفته به دیوار قاب کرده ام
#گیتی_رسائی
ما را نیاز نیست به رفتن ز کوی تو
در خاک غربتیم و خرابِ خیال و خواب
#گیتی_رسائی
درحسرت دیدن تو هردم
هرگز تو ندانی که چه کردم
سیلی زده ام به صورت زرد
بر دیده کشیده سرمه ی سرد
صد منت نا به جا کشیدم
از دشمن و دوست بد شنیدم
گفتم که ز راه بر نخیزم
با دشمن و دوست می ستیزم
تا دست به گیسویت رسانم
آتش بزنم به جسم و جانم
تا بوسه زنم به خاک پایت
جان و دل خود کنم فدایت
کی دیده درین جهان چو من مست
تنهاست "رسا" که این چنین هست
#گیتی_رسائی
دلربائی مکن که بیمارم
منکه عمریست دل بدهکارم
آسمانیست سنیه ی تنگم
من جوانی ز تو طلبکارم
#گیتی _رسائی
چه سحرها که با تو طی کردم
همنوازی به سوز نی کردم
همچو مجنون ز خویشتن رفتم
در بهاران هوای دی کردم
یاد آن نرگس خمارینت
زهر بر جام جای می کردم
من بدانم که تو نمیدانی
صد غزل نذر شاه ری کردم
شب و روزم به یاد میگذرد
چه گناهی ؟ کجا و کی کردم
که چنین گشته ام اسیر تو من
چو"رسا" اشتباه هی کردم
#گیتی_رسائی
رنگین کمان را به خانه ام دعوت کردم
آمد و نیامدی
باران را از خاطر برد
و دل به آسمان سپرد
#گیتی_ رسائی
گویا آسمان هم درمانده بود
این را از اشکهایش فهمیدم
وقتی تو دستم را رها کردی
#گیتی_رسائی
ما را شکسته ای و نداری عنایتی
این سرنوشت ماست ، ندارم شکایتی
روز ازل که قصه ی ما را نوشته اند
قاضی نبود تابکند خوش قضاوتی
اندر مسیر باد سرشتند خاک ما
طوفان گرفت و برد اگر بود لذتی
دیگر چه سود؟ ازکه بنالم؟ چه حاصلی؟
ما را نبود یک سرسوزن فراغتی
حالا که مرده در تن ما آرزو و عشق
از ما نکرد داور دوران حمایتی
گفتی " رسا" گذشته زمن .دیگر بریده ام
بس همچو ماست در دل دنیا روایتی
#گیتی_رسائی
دلبرانه آمده از من پذیرائی کند
او نمیداند چو برگردد
پریشانتر شوم
#گیتی_رسائی
یادت هست چقدر دیوانه بودیم ؟
عاشقانه ها را که فراموش کردیم
همه میگویند عاقل شدیم
چه دنیای بی احساسی
#گیتی_رسائی
در وادی عاشقان بیائید
شاید که چو ما یکی بیابید
دیوانه و مست و رفته از خویش
برخویش زند به جان خود نیش
نا کرده گناه رفته بر دار
گویا که بریده بوده افسار
امید زبیش و کم بریده
خیری زجهان و کس ندیده
آزادگیم کشیده بر بند
از یاد برفته رنگ لبخند
دیگر نکنم ز کس تمنا
آتش زده ام به هرچه رویا
عمریست "رسا" دلش شکسته
دل بر خس و خار بسکه بسته
#گیتی_رسائی
مکن منعم که دل بر دیده بستم
به پای مهرِ مهرویان نشستم
بسی دلدادگیها کرده ام من
نخوردم می ولیکن مستِ مستم
#گیتی_ رسائی
زندگی چون لاله های دست نخورده ی
طبیعت هستند
لاله سرخ تابستان ، زرد پائیز، سفید زمستان
و جای لاله سبز خالیست
زندگی بهار ندارد
#گیتی_رسائی
هرگز نفهمیدم که دوستم داشتی
اصلا دوست داشتن را نفهمیده بودم
و این بود
کلاهی که زندگی برسرم گذاشت
#گیتی_رسائی
غم هرکس که دیدم جانم افسرد
دلم را خون نمود و روحم آزرد
چو بینی دردو ، وامانی ز دزمان
ز انسان بودنت گردی پشیمان
بود کوتاه دستم، سینه ام تنگ
زند رنج عزیزان بر دلم چنگ
ندارم چاره ای جز آه و حسرت
ببین خون میخورم از روی زردت
ازین هستی پشیمان گشته ام من
چو مرغی بال و پر بشکسته ام من
نمیدانم چه باید کرد با دل
که باشد زندگانی دور باطل
"رسا" تاکی شکایت ؟ شکوه تاکی؟
بقول رودکی بشنو تو از نی
#گیتی_رسائی
گول رنگ و بوی گل را
درچمن هرگز مخور
خون دلها خورده اند و
سینه ها بدریده اند
#گیتی_رسائی
شب تا به ســـــحر دیده
به در دوخته ام
چون شمع شب افروز
به سر افروخته ام
در طــــــــــــــالع من نبـــــــود
ایام به کام
چون مرغـــــــــــک بینوای
پر سوختـــه ام
#گیتی_رسائی
قلم را می کشم بر روی کاغذ
که شاید نقشی از رویت ببینم
بهر خطی نشانی می نشانم
شده همدم قلم بر روی کاغذ
#گیتی_رسائی